بدون عنوان
گل دخترا سلام امروز يه صفحه ى جديد به كتاب زندگيمون اضافه شد. امروز قلوه هام براى اولين بار رفتن مهد كودك . رفتن تا شروعى باشه براى روزهاى جديد و تجربه هاى جديد… اصلا دلتنگى نكرديد ناز نازى هاى من ، و من بر خلاف شما خيلى آشوب بودم و دلتنگتون الان كه دارم براتون مينويسم،دو ساعته كه پيشم نيستيد و خونه ساكته و من اين سكوت رو دوست ندارم. ولى براى خوشبختى و موفقيت شما همه كار ميكنم .نميدونم زندگى داره برام آسون ميشه يا سخت ولى اين حس ناب رو دوست دارم،بخاطر شماها… براتون بهترين هارو از خداوند خواهانم ،زندگيتون پر از روزهاى خوب و قشنگ. &...
نویسنده :
مامان
9:49
بدون عنوان
گل دخترام سلام… مامانيا،ميدونيد چند روز جيگرم رو نديديم. براى اولين بار كه آجى از ما دور شده و همگى بسيار براش دلتنگيم. بخوصوص من،انگار يه چيزى گم كردم، انگار يه تيكه از وجودم كنده شده،واقعاً جيگرم تو تنم نيست.… خودم خواستم كه بمونه تهران اما حالا پشيمووووونم… البته روزاى آخره ديگه. توى تعطيلات عيد فطر ميريم پيشش و ديگه بر ميگرده. ميدوونم كه خودش هم خيلى دلتنگ ما شده ،ولى براش خوب بود ، چون حسابى از دست شما كوچولو ها كلافه شده بود دختر اى نازم،اينو بدونيد كه من بيشتر از شما ،بهتون وابسته هستم ، هيچ وقت تنهام نزاريد…… &nb...
نویسنده :
مامان
14:58
بدون عنوان
گل دخترا سلام رمضان امسال پاى سفره ى سحر و افطار يه سال اولى داريم. جيگر مامان،امسال سال اوليه كه قراره كامل روزه هاشو بگيره. خوشحالم كه دخترانم به يه چيزايى اعتقاد دارن. خوشحالم كه دخترم لذت بندگى براى خدا را دوست دارد و اميدوارم خدا هم پشت و پناهش باشه… خدا جوونم ؛فرزندانم را هميشه به خودت سپرده ام، خودت از دلم خبر دارى…حواست به دل كوچكشون باشه… خداوندا كمك كن تا اين ماه رو به خوبى پشت سر بزاريم و خوب لذتش رو ببريم. خدايا به جيگرم توان مضاعف بده تا اين روزهاى طولانى رو بتونه راحت سر كنه دووووووستت دارم خدا جوووون دوستتون دارم ناز گل هام… ...
نویسنده :
مامان
1:57
بدون عنوان
بدون عنوان
گل دخترا سلام. می خواهم براتون از خوشحالی امروزم بگم. امروز رفته بودم جیگرم رو از کلاس فوق برنامه بیارم که معلمش رو دیدم(بخاطر مشغله، زیاد به مدرسه سر نمیزنم). با اینکه قبلا همدیگه رو دیده بودیم ولی منو نشناخت.وقتی خودم رو معرفی کردم از برق چشماش همه چیز رو فهمیدم.همه ی چیزهایی رو که خودم میدونستم و او برام گفت... برام گفت از شخصیتش ، از شعورش ، از درک و فهم بالاش ، از حس مسولیتش معلمش از من تشکر کرد بخاطر تربیتش و به من تبریک گفت که فرزندم بهترینه و او گفت و گفت و گفت و من لذت می بردم لذت میبردم از داشتنش، لذت میبردم از داشتنتون و این یعنی خوشحالی یعنی خدایا شکرت یعنی خستگی ام در رفت یعنی...
نویسنده :
مامان
18:50
بدون عنوان
گل دخترا سلام. آيا ديديد کودک دوساله ايي که خودش لباس بپوشه؟ آيا ديديد کودک دو ساله ايي خودش بيني اش رو پاک کنه؟ آيا ديديد کودک دوساله ايي که خودش کفش بپوشه؟ آيا ديديد کودک چهار ساله ايي که خودش لباس هايش رو از روي رخت آويز جمع کرده تا کرده در کمدش بزاره؟ آيا ديديد کودک چهار ساله ايي که خودش دندان هايش را مسواک بزنه؟ آيا ديديد کودک چهار ساله ايي که خودش به تنهايي اتاقش رو تميز کنه؟ آيا ديديد کودک نه ساله ايي که خودش اتاقش رو جارو کنه؟ آيا ديديد کودک نه ساله ايي که تمام خانه رو گرد گيري کنه؟ آيا ديديد کودک نه ساله ايي که آب برنج رو روي گاز بزاره؟ آيا ديديد کودک نه ساله ايي که براي مادرش چاي بريزه؟ بله من ...
نویسنده :
مامان
18:12
بدون عنوان
گل دخترا سلام. خوشحالم که دخترانم در بهترين ماه هاي سال به دنيا اومدن. امروز هم يه ماه خوب ويه روز خوبه ديگس واسه من. روز تولد جيگرم به قمري. روزي که هنوز برايم مبهمه. انگار خواب بودم . درکم از مادري کم بود. با خاله بازي بزرگش کردم اما جيگرم منو ساخت. من رو مادر کرد .... جيگرم ممنون که مادرم کردي. گلکم امروز به سن تکليف رسيدي و خانم شدي .گر چه من سال ها پيش خانوميت رو ديدم. از روزي که پا به پايم به جاي کودکي مادري کردي و کمک حال من شدي . همون روز ها بود که فهميدم تو بيشتر از سنت ميفمي...... گاهي برايم مثل آينه ايي . انگار کود کي خودم رو بزرگ ميکنم اونوقت که دلم براي مامانم ميسزه اما باز هم تو از من دانا تري خانوم تر...
نویسنده :
مامان
12:11
بدون عنوان
گل دخترا سلام. رمضان امسال هم گذشت. خيلى آسون تر از اون چيزى كه فكرش ميكردم. هم لطف خدا بود و هم همكارى شما. انگار دختر هاى آروم ترى شده بوديد. البته بماندكه ساعت خوابتون كاملاً بهم ريخته وتا بتونم دوباره تنظيمش كنم چه عذابى ميكشم. هرروز اين ماه رو براى شما نهار درست ميكردم وخودم دهنتون ميزاشتم. موقع افطار هم با من همراه بوديد وباز من تا شما هارو سير نميكردم چيزى نميخوردم. با اينكه روزه بودم باز هم بساط كيك عصرانه روبراتون مهيا ميكردم به علاوه ى دسر هاى خوشمزه ايى كه تا روزه بودم دلم ميخواست اما بعد هر چى درست كرده بودم مال شما بود. جيگرم هم تقريباً يك روز در ميون روزه ها رو گرفت با اينكه به سن تكليف نرسيده. در كل ماه خوبى بو...
نویسنده :
مامان
19:54
بدون عنوان
گل دخترام سلام. اينروز ها دچار ضعف شديدم شايد بخاطر روزه ها باشه شايد هم ديگه كم كم دارم پير ميشم اما خيلى اذيتم. مچ دست راستم طورى درد ميكنه كه گاهى قاشق رو نمى تونم بردارم و توى اين شرايط سخت وجود شما ها برام التيامِ (البته بماند كه علت اين خستگى ها و ضعف ها خود شماييد،بس كه ماشاالله كار وزحمت داريد) بخصوص جيگرم كه خيلى خانومِ و سعى ميكنه كمكم كنه. امروز كه خيلى حال ندار بودم بعد از غذا دادن به شما رفتم تو اتاق ،صداى ظرف وظروف شنيدم عصبانى از جا بلند شدم چون فكر كردم قلبم باز دوباره رفته سر كابينت ها اما ديدم جيگرم داره ظرفهاى توى ظرفشويى رو ميشوره و يه صندلى هم گذاشته هر ...
نویسنده :
مامان
1:55