بدون عنوان
سلام گل دخترا.
چند وقته حسابى درگيرم.
درگير يه دو راهى.
درگير دلم و... دلم
چون در هر صورت دلم هردو راه رو مى خواد.
بزاريد از اول بگم: چند سال پيش كه فقطخودم بودم وبابايى مى خواستيم براى ماه عسلمون بريم سفر حج كه قسمت نشد. بعد از چند سال كه خدا دختر جيگر رو بهمون داد با فكر اينكه بزرگتر بشه واز آب وگل در بياد ثبت نام كرديم,اما تا جيگرم داشت بزرگ ميشد مامان دوباره باردار شد وكمى بعد دوباره....حالا من وبابا مونديم با سفرى كه عاشقانه انتظارش رو كشيديم تا وقت رفتن بشود ولى حالا داره از دستمون ميره چون ديگه بهمون گفتن اگه نميريد بايد بياييد پولتون رو پس بگيريد و فرصت رو به بقيه بديد. نمى دانيم،با شما سفر كردن كه سختِ اونم سفر زيارتى،بدون شما رفتن هم برايم غير ممكنِ،دلم رضايت نميده تنهايتان بگذارم. چه كار كنم نمى دانم. همه ميگن اين يه امتحان تا ما بين دين و دنيا يكى رو انتخاب كنيم،امامن موافق اين حرفا نيستم،چون شما هم دينم رو كامل كرديد هم دنيامو. نميتونم انتخاب كنم. آخه شما گل ها رو كجا بزارم و برم ،شايد قسمت من حالا نيست،شايد من هنوز حال معنويش رو ندارم و شما بهانه اى شديد تا اين سفر به تاخير بيفتد تا ما كامل تر شويم.
اما خدايا خودت از دل من خبر دارى كه چطور پول ثبت نام سفر را جمع كريم و چطور شش ساله انتظار ميكشيم برا ديدن خانه ات. .....
دوستتون دارم بيش تر از پيش