بدون عنوان
گل دخترا سلام.
بالاخره غول بى شاخ و دم آبله مرغون بساطش رو جمع كرد و از خونه ى ما رفت(البته با توجه به اخبار رسيده الان خونه ى دايى مامانيتون به سر ميبره و اونها رو گرفتار كرده. ولى فكر نكنم هيچ جايى مثل خونه ى ما مونده باشه).....
اصلاً فكر نمى كردم انقدر مريضى سختى باشه. چند روز اول تب و بد اخلاقى، روز هاى بعدسوزش و روز هاى آخر هم خارش. روز هاى بدى بود، بيشتر براى من شايد....ولى به قول اطرافيان بهتر كه زودتر گرفتيد. هرچى بود گذشت و حالا ما مانديم با چندجاى زخم روى پوست قشنگتون كه اميدوارم نمونِ. البته هنوز به روال قبل برنگشتيد هنوز بد اخلاق و كم غذاييد (بجز دختر جيگرم كه يه خانمِ تمامِ و همه ى سختى اين مريضى رو تحمل كرد تا من كمتر خسته بشم)
پروژه ى آبله مرغان هم به اتمام رسيد. اين سوغاتى خاله بود از سفر نوروزيش كه خودش بد جورگرفت و به شما ها هم منتقل كرد.